دولت ایرلند با برگزاری رفراندوم پیرامون «حق ازدواج» همجنسگرایان، ضمن سیاسی کردن ازدواج، در واقع همجنسگرایان را «تحت قیمومت اکثریت» قرار داد، و همزمان «مراجعه به آراءعمومی» را به ابزار انسانستیزی تبدیل کرد. این نکتة «پیشپاافتاده» از دیدگان تیزبین لوتی و عنترهای جهان سومی آتلانتیسم پنهان ماند؛ عشق «کور» است و منطقستیز! ولی زمانی که «تب عشق» فروکش میکند، این امکان وجود دارد که عاشق دلسوخته «بینا» شود. حال آنکه وقتی عشق «سیاسی» ـ محفلی ـ باشد، «مصلحت» چنین ایجاب میکند که عاشق تحت قیمومت «بیقید و شرط» محفل قرار گیرد و تا زنده است، خود را در جایگاه «برده و بنده» رویت کند. دولت ایرلند هم، به عنوان عاشق بیعار آتلانتیسم آدمخوار در همین مسیر گام برمیدارد. البته موضوع وبلاگ ما سرسپردگی دولت ایرلند نیست؛ حماقت و بلاهت جمکرانیانی است که در داخل و خارج مرزها، از عملیات ضددمکراتیک دولت ایرلند استقبال کردهاند. و همین حماقت و بلاهت است که با حمایت همه جانبة آتلانتیسم، شبکة مجازی را نیز به ابزار سرکوب فرهنگی فارسیزبانان تبدیل نموده.
این سیاست استعماری از طریق «تزریق و تحریف و حذف» اعمال میشود. و این روند فرهنگزدائی آغازگری داشته به نام محمدعلی فروغی، نخستوزیر میرپنج! فروغی مصلحت چنین دید که در مجموعه آثار منسوب به سعدی، آندسته حکایات، اشعار و قصصی را که با «دینمبین» و باورهای جمع و احترامات فائقه هماهنگ نمیدید، حذف کند. فروغی به خود اجازه داد کلیات سعدی، یعنی یکی از مهمترین مجموعه آثار زبان فارسی را به سلیقة خود «مُثله» نماید! به عبارت دیگر، ایشان به حکم پیشخدمتی برای سفارت انگلستان، در قرن بیستم میلادی، به این نتیجه رسیدند که در قرن سیزدهم میلادی، بخشی از آثار منسوب به سعدی به اسلام عزیز و باورها و اعتقادات مسلمین «توهین» کرده، از اینرو بخشهای «موهن» را «حذف» فرمودند! و به این ترتیب پس از حذف حکایت و شعر و غزل از کلیات سعدی، پدیدهای به نام کلیات سعدی، ویراست محمدعلی فروغی به «بازار» احترام به ادیان ارائه شد!
اگر چه پیشتر به کرات در مورد تحرکات «ضدفرهنگی» فروغی توضیح دادهایم، در این زمینه هر آنچه بگوئیم کم گفتهایم، چرا؟ چون فروغی «پدر» سانسور و سرکوب فرهنگی کشورمان به شمار میرود، و سرکوبگران دوران پهلوی دوم و همچنین چماقداران حکومت اسلامی در واقع نوچههای همین «پدر» سانسورچی و رهروان راه وی هستند. رهروانیکه با گذشت زمان زمینة فعالیتشان را وسیعتر میکنند و ضربات مهلکتری بر پیکر فرهنگ، و زبان فارسی وارد میآورند!
به عنوان نمونه، همانطور که در وبلاگ «چتر وحشت» نشان دادیم، در دوران آریامهر، اراذل اجازه نداشتند، زبان ابتذال آخوند را به سرودة فریدون مشیری تزریق کنند. نخست اینکه مشیری زنده بود، و اگر در رسانهها به این عمل وحشیانه اعتراض نمیکرد، مسلماً اطرافیان وی در جریان این «تزریقات» آخوندی قرار میگرفتند؛ در این مورد گفتگو به عمل میآمد و دست تزریقاتچیهای ساواک نهایتاً رو میشد. دیگر آنکه «چتر وحشت» در رسانهها پیشتر منتشر شده بود و بسیاری از دوستداران شعر فارسی به نسخههای سانسور نشدة آن دسترسی داشتند. ولی با مرگ فریدون مشیری این امکان فراهم آمد تا اراذل و اوباش بتوانند زبان ابتذال جمعی را به فضای فردیات «هنری» شاعر تحمیل کنند:
باغ را دست بیحیائی ستم
از نشاط و صفا جدا کرده!
البته اگر کسی حداقل شناختی از سبک شعر مشیری داشته باشد، به سهولت رد پای متعفن آخوند را در این «تزریقات» خواهد دید! شگفت اینجاست که «ویراست مردمی» و تزریقی «چتر وحشت» را تمام سایتهای به اصطلاح «فرهنگی» در شبکة مجازی منتشر کردهاند و جمع فرهیختگان و صاحبنظران چاه جمکران، که برای جابجائی یک ویرگول در یک متن صدمن یک قاز، هزاران مقاله صدمن یکقازتر حسین درکربلا «قلمی» میکنند، کور و کر شده، دخل و تصرف آشکار در شعر فریدون مشیری را نمیبینند! بهتر بگوئیم کسی نخواسته ببیند؛ «عشق سیاسی» همه را کور کرده! اما کوری به این مختصر محدود نمیشود؛ یک بخش از شعر «گناه»، سرودة فروغ فرخزاد هم رسماً «حذف» شده، و معترضین حرفهای خفقان گرفتهاند.
جریان از اینقرار است که ویراست سانسور شدة «گناه»، به عنوان «شعر منتشر نشده از فروغ» در سایت بالاترین انتشار یافته.